گفتم: محمداین لباس جدیدت خیلی بهت میاد... گفت: لباس شهـادتہ! گفتم : زده بہ سرت! گفت: مےزنہ ان شااللّٰـہ چندثانیہ بعدازانفجار رفتم بالاے سرش نانداشت فقط آروم گفت: دیدے زد! یادش با صلوات