نقل از خواهر شهید ابراهیم هادی : باز هم مثل شب‌های قبل . نیمه شب که از خواب بیدار شدم ، دوباره دیدم که ابراهیم روی زمین خوابیده ! با اینکه رخت و خواب برایش پهن کرده بودیم ، اما آخر شب ، وقتی از مسجد آمد ، دوباره روی فرش خوابید . صدایش کردم و گفتم : داداش جون ، هوا سرده ، یخ میکنی . چرا توی رخت و خواب نمی‌خوابی ؟ گفت : خوبه ، احتیاجی نیست ‌. وقتی دوباره اصرار کردم گفت : رفقای من الان توی جبهه‌ی گیلان غرب توی سرما و سختی هستند . من هم باید کمی حال اونهارو درک کنم . 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa