🏴تا راه آهن بدرقه اش کردم. آنجا که رسیدیم، سردار کاوه داشت سخنرانی می کرد.
🏴- نیروها اول قرار بود برن جنوب، ولی الآن برنامه عوض شده محل اعزام نیروها کردستانه. هر کسی مایله، بره اسم بنویسه. اونایی که می خوان جنوب اعزام بشن، فعلا بر گردن خونه.
🏴جواد برخاست تا برود اسمش را در لیست اعزامیان کردستان بنویسد. دستش را گرفتم و متوقفش کردم.
🏴- جوادجان! کردستان نرو! میگن اونجا سر رزمنده ها رو میبرن.
خنده ای کرد و دستش را از دستم بیرون کشید و در حالی که حرکت می کرد که برود، گفت:
🏴گر از سر بریده می ترسیدم
در کوچه ی عاشقی نمی گردیدم
"شهید جواد خزاعی"
✍راوی: پدر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🆔
Eitaa.com/pelak_shohadaa