🌹 🕊🌹شهید عبدالمطلب اکبری ‼️هرچه می گفت دوستانش حرف دلش را نمی فهمیدند. با انگشت کنار مزار پسرعموی شهیدش شکل سنگ قبری کشید و روی آن نوشت شهید عبدا لمطلب اکبری... ⁉️همه خندیدند و برو بابا نثارش کردند. خنده آنها دلش را شکست با دستش نامش راکه به اسم شهید زینت داده بود پاک کرد و سرش را پایین انداخت. درد و دل کرد با کسی که سالیان سال امام و یاورش بود. 🌹فردای آن روز عبدالمطلب عازم جبهه شد ده روز بعد پیکر غرق به خون عبدالمطلب برروی دست های مردم تشییع شد.‌ بعد از مراسم دوستانش فهمیدند منزل جدید رفیقشان همان جاییست که او با زبان بی زبانی نشانشان داد و کسی باور نکرد. 💧بعدها که وصیت نامه اش را خواندند نوشته بود: "یک عمر هر چه گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر کسی را نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی.." "شهید ناشوایی که با ارتباط داشت" ✍️نویسنده : طاهره بنائی منتظر 🌹سلام و صلوات به روح پاک شهدا 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa