رویای صادقه یک جوان مومنه یک شب در عالم خواب دیدم یک شهید لبنانی به نام شهید عباس محمد حایک بخوابم اومد و گفت چشمات رو ببند میخوام ببرمت یک جاهایی رو ببینی ، چشمام رو بستم وقتی گفت باز کن چشمهایم راگشودم و دیدم جلوی حرم حضرت زینب (س) ایستادم. با شهید فوق حرم و بارگاه را زیارت کردم. دوباره گفت چشمات رو ببند و باز چشمام رو بستم پس از مدتی گفت چشمهایت را باز کن، دوباره چشمهایم راباز کردم دیدم توی یک کانالی هستم. چند قدمی جلو رفتیم دوباره گفت چشمات رو ببند بستم وقتی باز کردم دیدم کنار یک تک درخت ایستادم و جلوم با فاصله یک ساختمان چند طبقه که فکر میکنم ۴ طبقه بود با رنگ تقریبا نخودی، زرد هست. و بعد دوباره چشمام رو بستم و این بار دیدم جلوی ساختمان ایستادم و جای کلی تیر روی ساختمان بود و بعضی جاهاش هم خراب بود. شهید به من گفت با دقت اینجا رو ببین و به یاد بسپار تا زمانی که بیدار شدی سعی کنی این خواب رو برای کسانی تعریف کنی که بتوانند کاری انجام بدهند. و بعد دیدم از پنج جای منطقه ونزدیک بهم انوار زیادی بالا می‌آیند. از شهید پرسیدم : این نور ها چه هستند ؟ گفت : اینا چند شهید هستن که خیلی منتظرن برگردن ، خانواده هاشون خیلی منتظرن ۰ دوباره پرسیدم : اینا شهدا ما هستن ؟ گفت : شاید شهدای شما باشن ۰ دوباره پرسیدم : شهدای دیگه ای هم هستن ؟ گفت : فعلا اینا میخوان برگردن، بقیه شهدا اگر خواستن پیدا میشن ۰ گفتم : اگر من این خواب رو برای افرادی تعریف کنم باور نمیکنن ۰ گفت : تو اگر بگی خانطومان مرکزی باور میکنن بعد خیلی تاکید داشت که خوابم یادم بمونه تا بتونم تعریف کنم تا شهدا رو تفحص کنن ۰ یادوخاطره شهدای جبهه مقاومت اسلامی بویژه حماسه سازان شهید خان طومان ۹۵ گرامی باد. 🔺آیدی تلگرام: ‌ว໐iภ ↬ @pelakk25 🕊🕊 🔺ایدی ایتا: https://eitaa.com/pelakk25