در شبی آرام در سکوتی مهتابی دست لطیف پسر کوچکم را در دست گرفتم تا به خواب برود نوازشش میکنم و با سری پر از فکر و تشویش، امَن یُجیب میخوانم. گاهی اشک همراه ذکرم می‌شود، گاهی تپش قلب و اضطراب... مگر شب برای آرامش نبود؟ مگر خانه، آغوش مادر، سایه پدر، امن ترین جای جهان نبود؟ مگر مادرها نباید صبح با نوازش نور خورشيد و بوسه‌ای بر گونه پسرک‌ها و دخترک‌هایشان بیدار میشدند نه با بوی خاکستر و خون؟ دست هایش را فشار میدهم و آرام میبوسم. مگر دست فرزندان مادران غزه، لطیف نیست؟… الا لعنة الله علی القوم الظالمین کمک مالی از طریق سایت https://www.leader.ir/fa/monies و شماره گیری *112#