💔 پارسال همین موقع‌ها ایام_فاطمیه همین جا ایستاده بودم و دعا می‌کردم. ولی الان کلمه ندارم. منِ پر حرف هیچ حرفی برای گفتن ندارم. حتی دنبال کلمات هم نمی‌گردم. هر چه کلمه ندارم اشک دارم. بی امان می‌بارد. چشم‌هایم به جای همه حرف‌های نزده‌ام می‌بارد... پارسال اینجا ایستاده بودم. راستی چه گفتم؟ دنبال حرف‌های پارسالم می‌گردم... عادت دارم خانواده و عزیزانم را به اسم و تک به تک دعا می‌کنم. من پارسال برای داداش علی چه از خدا خواستم؟ خیره شده بودم به ضریح. دستم را بلند کرده بودم. بین دعاهایم می‌گردم. اجابت کدامشان غم عمیق امسال من است. دل شکسته‌ام. بین حرف‌هایم را می‌جویم بین عبارت‌های دعاها را می‌کاوم. کدام دعایم مستجاب شده داداش علی؟ به امام‌رضا گفتم خیلی دل همه‌امان برای داداش علی و بچه‌ها تنگ شده کاش زودتر برگردند پیشمان گفتم داداش‌عـلی در کارش و همه‌ی هـدف‌های بزرگش موفق باشد. عاقبت بخیر شود من حتی یک لحظه به شهادتش فکر هم نکرده بودم. می‌روم به شب یک بهمن سال گذشته همگی آمده بودیم استقبال تو و خانواده‌ات. جلو بچه‌هایت چقدر بغضم را جویدم. تو آمدی مثل همیشه با فروتنی و تواضع . آخرین تابوت تو بودی می‌خندیدی. آرام و شیرین... برگشتی داداش. سربلندی از همیشه آمدی و پیشمان ماندی. گوشه‌ی گلزار باز شد درمان همه دلتنگی‌هایم. اینجا ایستاده‌ام. نزدیک ضریح امام‌رضا ولی هنوز کلمه ندارم. با تمام غصه‌هایم. دلتنگی‌هایم ایستاده‌ام. می‌خواهم همه‌ی درد‌های یک ساله‌ام را گریه کنم. می‌خواهم فقط ببارم... خواهر