✳ و دید که جز حسین کسی نمانده... 🔻 و دید که جز (ع) کسی برای جنگیدن با لشکر ابن‌زیاد باقی نمانده. لب به دندان گزید و صدایش را فرو خورد، زیرا حسین سفارش کرده بود مبادا جَزع و فَزع کنی که آرامش تو زنان را آرام نگه می‌دارد و جَزع تو آنان را بی‌قرار می‌کند. 🔸 سپاه ابن‌سعد جسورتر از پیش از راست و چپ پیش می‌آمدند و حسین را مجبور می‌کردند سواره بر آن‌ها بتازد و به هربار یکی از سپاهیان را با ضربه‌ای از اسبش به زیر اندازد. به سوی خیمه تاخت و پیاده شد و به سوی پیش آمد: خدایا، این مرد چقدر زیبا شده است! گفت: «آن پیرهن امانتیِ مادر را به من بده، خواهر جان...» 📚 از کتاب 📖 ص ۲۰۲ 👤 @pellake8