« می نرنجان فاطمه (س)»
می سُرایم اِذن زهرای بتول
بوکه اُفتدمحضر بی بی،قبول
گرچه دلهاهست درماتم حزین
لیک می بایدحقایق گفت،هٖین
حضرت زهرا،نمادوحدت است
حلقه ای بهر وصال اُمت است
می نشاید در رَثای فاطمه
اختلافی اُفتد اَندر خاتمه
بهتر آن باشد که دراین تعزیت
می نخوانم روضهٔ بیخاصیت
نیست شایسته، کلام ناسزا
مجلسش گویم به امّید جزا
کاش اِدراکش نمایم،بیش وکم
حُجب و عِفّت راکنم از او عَلم
کاش گویم از کرامات و کمال
از صلابت ،اقتدار و از خِصال
آنکه باشد حوریه، بین بشر
نیست راضی برتفرّق،یا که شَر
فاطمه را دردِ دین،درسینه بود
کِی به فکر انتقام و کینه بود؟
او فرا از مذهب و آیین بوَد
اسوهٔ دلدادگانِ دین بوَد
فاطمه عشق است،امّابی مثال
عاشقی کِی میدهدبوی جدال؟
عطر مِهر وعاطفه،می بو از او
کُن محبت از مرامش،جستجو
درحریمش شُو به واحدمتّصل
شعلهٔ نفرت نه بنْما مُشتعل
بی بصیرت بردل وبر سر مَزن
قطرهای شُو در یَم این پاکزن
دامنَش می گیر هنگام لَهیب
تا شود برداً سلاما ای«حبیب»
آمل-نیک نژادنیاکی ۱۳۹۶/۱۱/۱۱