7.58M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
نمی دونم دل نازک شدم یا چــی. اصلا ته دلم خــالی میشــه با این دعــا... شاید شنیدنــش ما رو می بــره به سالــهای دور و خاطــرات قشنگــمون پا میشدیم هــمه دور هم چه کیــفی داشت هول هولــکی بدو بدو سمــت شیر آب که الان اذان میگــن زودتر اب بخوریــم یا هولــکی مسواک می زدیــم. خواهره میگــفت اذااااااااااانه چقدر میخــندیدیم. همه چیــش قشنــگ بود اون زمــان . دعــاش. سفــره هاش. اذان و دعــای ســحر و.... یادش به خــیر (روح پــدربزرگ و مادربــزرگ عزیــزم شــاد.ما کنار اونا زندگی کردیــم و بــزرگ شدیــم...دو تا فرشــته)