رقص مرگ  پشت دوربین نقشه برداری ام بودم . تصمیم گرفتم اکیپ دیگرم ، که چند کیلومتر جلوتر در وسط دشت مشغول به ترازیابی بودند ، را کنترل نمایم . متوجه شدم که همگی در حال دویدن هستند ، و کارگری نشسته در وسط ، و در حال رقصیدن است . با خود گفتم نامردها ، پول مرا میگیرند و دور از چشم من ، در حال بازی و رقصیدن و تفریح هستند . ساعتی بعد به همراه آن کارگر برگشتند ، بدون کفش ، لباسی کثیف ، و با صورتی همچون مرده ها . با طعنه گفتم خوش میگذرد ؟ کارگر نشسته در معرکه گفت : در باتلاق شنی در حال غرق شدن بودم که ، دوستان با کمک استاف نقشه برداری نجاتم دادند . باتلاق آنهم در غرب کرخه !؟ آن کارگر از فردا به سر کار نیامد . فهمیدم که آدمی چه راحت میتواند در قضاوت اشتباه کند . من با بهترین دوربین توتال استیشن ساخت سویسسم ، رقص مرگ کارگرم را رقص شادی پنداشته بودم . آن حادثه ، درسی برای همه عمرم خصوصا امروزم در قامت یک کارشناس رسمی دادگستری شد . تا همه سخنان را نشنوم ، تا تمامی مدارک را کلمه به کلمه نخوانم ، تا در جوی فارغ از احساس نباشم ، تا موضوع دعوی را از نزدیک نبینم ، تا مو از ماست همه چیز و همه گفته ها و همه کَس نکشم . تا خود را صلاح به کارشناسی در موضوع پرونده نبینم . تا خدا را ناظر همیشگی بر خود ندانم ؛ تا ... ! دست بر قلم برای تحریر نظریه کارشناسی نباید ببرم . 👨‍⚕ 💉💊🩺