.. ستاره ها خاموشند شب هلال نقره ایش را میبوسد دو بند شعر در دهانم جا خوش کرده اما در خوابهایم بنفشه ها سرگردانند و چشمان روشن مردی که در حنجره ام پیله کرده است دارم ته سیگارش را بو میکنم و قهوه مینوشم دست میبرم به چشمهایم و ساز سکوت صدایم را میان فنجانهای سفارشی سرو میکنم اینجا تمام نیمکتهای جهان هم که فرسوده شوند کنار بی‌حوصله گی روزهایم جا خوش میکنم کافه چی میپرسد چند ساعت است ؟ فقط چند لحظه گویا خوابتان برده است ؟ بی حرف سر تکان میدهم و قهوه های بیشتری مینوشم و چشمهای تو را  که تلختر میشوند از آن سوی میز سر میکشم تا فالم را در فنجانهای خواب کمتری ببینم بر مدار عشق .❣️ .