‍ .. سخت است که بیگانه تجسّم شده باشی در خاطره ها غرقِ تبسّم شده باشی دلتنگِ کسی باشی و لبریزِ خیالش تا حدّ جنون طعنه مردم شده باشی وقتی که دلش نیست دگر با دل زارت سخت است که درگیر تَوّهم شده باشی با خنجرِ بیگانه و با نیشِ رفیقان قربانیِ یک سؤِءِ تفاهم شده باشی در محفل و در جمع بگویی و بخندی در جان خودت رو به تلاطم شده باشی با اینکه نگاهش به تو دلسوزیِ محض است دلخوش به همین لطف و ترّحم شده باشی در عینِ  وفاداری و اِبرازِ محبت سخت است در این معرکه دوّم شده باشی .