..
سخت است که بیگانه
تجسّم شده باشی
در خاطره ها غرقِ
تبسّم شده باشی
دلتنگِ کسی باشی
و لبریزِ خیالش
تا حدّ جنون طعنه
مردم شده باشی
وقتی که دلش نیست
دگر با دل زارت
سخت است که درگیر
تَوّهم شده باشی
با خنجرِ بیگانه و
با نیشِ رفیقان
قربانیِ یک سؤِءِ
تفاهم شده باشی
در محفل و در جمع
بگویی و بخندی
در جان خودت رو به
تلاطم شده باشی
با اینکه نگاهش به تو
دلسوزیِ محض است
دلخوش به همین
لطف و ترّحم شده باشی
در عینِ وفاداری
و اِبرازِ محبت
سخت است در این
معرکه دوّم شده باشی
.