.. گرچه پیر است این دل میکند در خیال خود نغمه خوانی میکند از پیری ندارد بی پروای من زیر چشمی کار میکند عاشقیها میکند گرچه میداند که لحظه لحظه از میکند هی بسازد از روی نگاری هر در خیالش زیر خوانی میکند بیچاره به گِل مانده و لیکن دست داده بر دست ِ و با او میکند گیج و کرده این دل آنچنانی کاین همچو او رفته ز لنَتَرانی گفتمش مکن ما را بدین شهر و رسوا مرا سطحِ میکند را دیده دل اندر شبی دست و پایش کرده شیرین میکند ꨄـــــــو .