خاطره یکی از دختران شهید از پدر 🔹دختر شهید که در روز شهادت پدر ۱۶ سال بیشتر نداشت از سختی دلتنگی و جدایی آن روز می‌گوید: " معمولاً همیشه سعی می‌کردند در بین بازی و حرف‌هایشان ما را آماده شهادتشان بکنند، مثلاً وقتی خاله‌بازی می‌کردیم با خنده و شوخی می‌گفت «حالا بچه‌ها یه چیزی بهتون بگم، اگر من در سیستان و بلوچستان شهید شدم و من را با خودشان بردند و گفتند این گل پرپر از کجا آمده؟ شما  نگید از سفر کرب و بلا آمده، بگید از سفر سیستان آمده» ما می‌گفتیم بابا نگو دیگه، بعد با تعجب  می‌گفت «نه بابا، هیچی بالاتر از شهادت نیست، اگر من شهید شدم شما استوار و محکم بایستید و بگید من فرزند شهیدم. https://eitaa.com/piyroo