بعد از من به سمت شهریار میرود و محکم در آغوش میکشدش . دریای چشم های شهریار طوفانی میشود . اشک در چشم هایش حلقه میزند اما باز هم لبخندش را خفظ میکند . آرام به کمر سجاد میکوبد _دلم میخواهد برات دعای خیر کنم بگم ان‌شاءالله شهید بشی ولی دلم نمیزاره بگم . روی شانه سجاد را میبوسد و از آغوشش بیرون می آید . سجاد چیزی در گوش شهریار زنده میکند که لبخند شهریار را عمیق تر میکند . دوست سجاد به در تکیه داده و دست به سینه به زمین خیره شده است . معلوم است که خیلی معذب شده . به اصراره خاله شیرین به داخل خانه آمد . خاله شیرین ریز ریز گریه میکند و مادرم دلداری اش میدهد . همگی به حیاط میرویم . خاله شیرین قرآن برای سجاد میگیرد و سجاد چند بار از زیر آن رد میشود و در نهایت آن را میبوسد . همراه دوستش از در خارج میشود و چمدانش را پشت ماشین قرار میدهد . نگاه اشک آلودم را که میبیند به لبخند میزند و اشاره میکند ما من هم بخندم . لبخند میزنم تا دلش نگیرد . بعد از خداحافظی مجدد سوار ماشین میشود و ماشین شروع به حرکت میکند . نگاهی به کاسه آب در دستم می اندازم . گلبرگ های گل رز ردی آب شناور هستند و آرام حرکت میکنند . آب را پشت ماشین میریزم و تا لحظه ای که ماشین از دیدم پنهان شود به آن چشم میدوزم . سجاد هم تا آخرین لحظه از آینه بغل من را نگاه میکند و لبخند میزند . همگی دوباره به داخل خانه برمیگردیم . انگار با رفتن سجاد همه جا سوت و کور شده . انگار با رفتن سجاد روح از بدن ما هم خارج شده . در چشم همه غم است اما برای حفظ ظاهر لبخند تصنعی به لب دارند . مادر قطره اشک گوشه چشمش را پاک میکند و لبخند میزند _بریم خونه نورا جان ؟ نگاهم را به خاله شیرین میدوزم +اگه خاله شیرین و عمو محمود اجازه بدن میخوام تا ظهر اینجا باشم ، تو اتاق سجاد . قبل از اینکه مادرم فرصت پیدا کند چیزی بگوید خاله شیرین میگوید _آره دورت بگردم بمون، خوب کاری میکنی ، اتفاقا منم میخواستم بکم بمونی گفتم شاید دلت نخواد تو رو در وایسی قبول کنی . تو واسم مثل سجاد عزیزی ، بوی سجادو میدی . قبل از اینکه عروسم بشی بچم بودی . عین آتشفشان درحال فوران بودم ، حالا محبت های خاله شیرین باعث شد نتوانم جلوی اشک هایم را بگیرم . خودم را در آغوشش می اندازم و میرنم زیر گریه . مگر یک انسان چقدر توانایی دارد ؟ چقدر میتواند صبر کند ؟ چقدر می‌تواند جلوی بغض و گریه اش را بگیرد ؟ به قول خود سجاد اگر غم را در دلت نگه داری آسیب میبینی باید گریه کنی تا تخلیه شوی .