افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهيد_چمران بہ روایت غاده جابر قسمت:
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 بہ روایت غاده جابر قسمت:1⃣3⃣ 🍃و آخر رضایتم را گرفت .من خودم نمی دانستم چرا راضی شدم.نامه ای داد که وصیت اش بود و گفت: تا فردا باز نکنید. بعد دو سفارش به من کرد ،گفت: اول اینکه ایران بمانید.گفتم: ایران بمانم چکار؟ این جا کسی را ندارم .مصطفی گفت: نه ! تقرب بعد از هجرت نمی شود .ما این جا دولت اسلامی داریم و شما تابعیت ایران دارید .نمی توانید برگردید به کشوری که حکومتش اسلامی نیست حتی اگر آن کشور، کشور خودتان باشد.گفتم: پس این همه ایرانیان که در خارج هستند چکار می‌کنند؟گفت: آن ها اشتباه می کنندشما نباید به آن آداب و رسوم برگردید . هیچ وقت ! 🍃دوم این بود که بعد از او ازدواج کنم .گفتم: نه مصطفی ، زن های حضرت رسول (ص) بعد از ایشان... که خودش تند دستش را گذاشت روی دهنم.گفت: این را نگویید . این ، بدعت است . من رسول نیستم . گفتم: می دانم .می خواهم بگویم مثل رسول کسی نبود و من هم دیگر مثل شما پیدا نمی کنم.غاده همیشه دوست داشت به مصطفی اقتدا کندو مصطفی خیلی دوست داشت تنها نماز بخواند.به غاده می گفت: نمازتان خراب می شود. و او نمی فهمید شوخی می کند یا جدی می گوید ، ولی باز بعضی نمازهای واجبش را به او اقتدا می کرد و می دید مصطفی بعد از هر نماز به سجده می رود ،صورتش را به خاک می مالد ، گریه می کند ، چقدر طول می کشید این سجده ها ! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می شد ،غاده تحمل نمی آورد می گفت: بس است دیگر استراحت کن ، خسته شدی .و مصطفی جواب می داد: تاجر اگر از سرمایه اش را خرج کندبالاخره ورشکست می شود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد.ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می شویم ... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 https://eitaa.com/piyroo