💠هر وقت پیش محمود حرف زن را می‌زدیم، می‌گفت: دست از سر من بردارید! برای کسی است که مرد این دنیا باشد، نه من که تا چند وقت دیگر شهید می‌شوم 💠همیشه می‌گفت: من، داماد جبهه‌ام، و عروسم حجله شهادت است حتی یک بار اسمش برای مکه در‌آمده بود، ولی  نرفت. می‌گفت: الان ماندن در جبهه، واجب‌تر از حج است. 💠عجیب هم «آقا» را دوست داشت. همه فکر و ذکرش آقای بود. پز می‌داد که من بزرگ شده خامنه‌ای‌ام و از بچگی، هوایم را داشته. سالروز آسمانی شدن 🏴 https://eitaa.com/piyroo