🍂 🔻 💢قسمت نود و چهارم: عیدی بعثی ها در عید فطر بچه ها ماه رمضان نسبتا آرومی رو پشت سر گذاشتند. دل بعثیا لک زده بود برای یه تنبیه دستجمعی و برگردوندن اوضاع به قبل از رمضان. اینقد برای اینکار عجله داشتند که حتی صبر نکردند که روز عید فطر سپری بشه و همون اول صبح بدون هیچ دلیل مشخص و یا حتی بهانه گیری، آسایشگاه به آسایشگاه می گشتند و اذیت می کردند. از بخت خوب ما یه گروهبان دوم بنام عوض که دانشجو بود و معمولاً یه کتاب دستش بود و کسی رو نمیزد به ما خورد. او سنی و آدمی مذهبی بود و خودش روزه می گرفت. با یه کابل وارد شده و همه داخل آسایشگاه ۷ به خط شدیم و دستور بشین برپا داد و با کابل در و دیوا رو میزد و داد و بیداد می کرد و مرتب می گفت ادامه بدید. ظاهرا دستور تنبیه عمومی از طرف فرمانده اردوگاه صادر شده بود و حتماً باید این کار انجام می شد. اونقد بشین برپا رفتیم که تمام عضلات پاهامون گرفت و در عوض مدام می خندید ولی حتی یه کابل به کسی نزد. اینم عیدی بعثیا در روز عید فطر به ما بود و مصیبتا دوباره شروع شد و بعد از یه ماه دوباره درنده خویی اونا گُل کرد و روز از نو روزی از نو. ادامه دارد 🏴 https://eitaa.com/piyroo