چنگ زد توي خاكها و گفت «اين آخرين عملياتيه كه من دارم ميجنگم😌.»
اصلا همتِ چند روز پيش نبود🕊. خيلي گرفته بود. هميشه ميگفت «دوست دارم بمونم و اونقدر درد بكشم كه همهي گناهام پاك بشه.» ميگفت «دلم ميخواد زياد عمر كنم و به اسلام و انقلاب خدمت كنم🥀.» ولي اين روزها از بچهها خجالت ميكشيد. ميگفت «نميتونم جنازههاشونو ببينم😔.»
ماندن براش سخت شده بود.
گفتم «اين چه حرفيه حاجي؟ قبلاً هركي اين حرفها رو ميزد ميگفتي نگو. حالا خودت داري ميگي.»
انگار دردش گرفته باشد، مشتش را محكمتر كرد و گفت «نه. من مطمئنم.»🥀🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡