#رمان_محمد_مهدی 173
🔰 هواپیما نشست
👌 باید سریع تخلیه صورت می گرفت و هواپیما بعد سوخت گیری، دوباره بر می گشت
چون اصلا به اون فرودگاه اضطراری نمیشد اعتماد کامل کرد
🔰 نیروها تخلیه شدند
به پادگان صحرایی ای که مزین به نام شهید ابومهدی مهندس ، همسنگر و یار با وفای شهید سلیمانی بود ، رفتن تا هم سریع یک آموزش نظامی و کار با اسلحه ببینن و هم توجیه بشن
⬅️⬅️ در داخل ایران هم خبرهایی بود
عده ای از مردم شدیدا ترسیده بودند
👈👈 چون برخی از سیاسیون بزدل و ترسو و بی تحلیل ، این طور القاء می کردند که لشکر
#سفیانی وارد ایران هم خواهد شد و بهترین راه ، مذاکره با سفیانی هست و باید مردان مذاکره ایران وارد عمل بشن و راه حل مشکل ، جنگیدن نیست !
وگرنه ما از نظر نظامی نمیتونیم د مقابل لشکر سفیانی ، مقاومت کنیم !!!
💠 این تحلیل ها داشت زیاد میشد و عده ای هم تحت تاثیر قرار گرفتند
برخی دنبال ویزا برای سفر ( فرار ) به سمت آمریکا و غرب بودند
این ها همون جماعتی بودند که در سالهای قبل هروقت کشور دچار اعتراضات میشد می گفتند
" نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران !!!
اما حالا وقتی شایعه شده بود که قراره به ایران حمله بشه ، پا به فرار گذاشتند!!!!
این هم از نهایت ادعاهای این جماعت !
به خاطر یک شایعه ، کشور خودشون ایران رو ترک کردند، اگر واقعی بود چه می کردند...
👈 برخی از سیاسیونی که سال ها قبل تجربه تلخ مذاکره با آمریکا و 5 + 1 رو داشتند هم همچنان بدون عبرت گرفتن از گذشته ، مذاکره رو بهترین راه حل می دونستند
رهبر ایران در اولین دیدار عمومی خودشون ...
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی