من، مدتِ زیادی توی خلوتِ خودم تویِ شلوغ‌ترین جمع‌ها، میونِ خستگی‌هام، میونِ دغدغه‌های تموم نشدنی‌م، انتهایِ شب که چشم‌هام رو می‌بندم و شروع روز که چشم‌هام و باز می‌کنم  فکر کردم. در واقع خیلی بیشتر از چیزیه که دارم توصیف می‌کنم. اما فقط می‌تونم فکر کنم و یه معما جدید روی دوش سوال های  قبلم بذارم. در واقع یه نوع تلاطمِ روح! @pnahande313