ورد».
ویژگی های موقعیت سرمشق گیری (عوامل تعییت کننده در این که آیا فرد در موقعیتی خاص از الگو یاد خواهد گرفت) :
ویژگی های الگوها : در زندگی واقعی شاید آمادگی بیشتری داشته باشیم که تحت تاثیر کسی قرار بگیریم که شبیه ما به نظر می رسد . کودکان تقلید بیشتری را از الگوی زنده نشان دادند تا الگوی کارتون. ما به احتمال بیشتری رفتارمان را طبق رفتار شخص هم جنس شکل می دهیم تا شخصی از جنس مخالف . همچنین ما با احتمال بیشتری تحت تاثیر الگوهای هم سن مان قرار می گیریم . مقام و شهرت الگو نیز اهمیت دارد . معلوم شده است اگر عابران پیاده فرد خوش لباسی را ببینند که با روشن بودن چراغ قرمز از خیابان رد می شود با احتمال بیشتری از او تقلید می کنند تا زمانی که ببینند فرد بدلباسی این کار را انجام می دهد . نوع رفتاری که الگو انجام می دهد بر مقدار تقلید ما تاثیر می گذارد . رفتارهای بسیار پیچیده به سرعت و به راحتی رفتارهای ساده تر تقلید نمی شوند . رفتارهای خصمانه و پرخاشگرانه قویاً تقلید می شوند خصوصاً توسط کودکان.
ویژگی های مشاهده کنندگان : افرادی که اعتماد به نفس کمی دارند و شخصی که برای تقلید کردن از یک رفتار تقویت شده ، بیشتر از رفتار یک الگو تقلید می کنند (شولتز). هم چنین کسانی که فاقد مهارتند ، کودکان و تازه کارها (فیست).
پیامدهای پاداش مربوط به رفتارها : تقویت و تنبیه.
نظر بندورا و میشل در مورد انسان :
به نظر بندورا و میشل ، بین نگرش به انسان و نظریه شخصیت رابطه وجود دارد . از این رو این دو تلاش کردند تا نظر خود را در مورد انسان صراخت بخشند . بندورا خاطر نشان می کند «دیدگاه های روان شناس در مورد ماهیت انسان تعیین کننده ان نکته است که کدام جنبه از کارکرد روان شناختی به طور کامل مورد بررسی قرار گرفته و کدامین جنبه دست نخورده باقی مانده است. مفاهیم نظری هم چنین مشخص می کنند که از کدام الگو paradigm در گردآوری شواهد استفاده شده است .این مدل به نوبه خود نظریه خاصی را شکل می دهد» (۱۹۷۷a، صفحه VI). به عبارت دیگر بین نظر روان شناس در مورد انسان ، تحقیق و نظریه شخصیت رابطه ای متقابل و دوجانبه وجود دارد .
نظریه کنونی اجتماعی – شناختی، انسان را موجودی فعال به حساب می آورد که از فرایندهای شناختی برای بازنمایی رویدادها، پیش بینی آینده ، انتخاب کنش مناسب و برقراری ارتباط با دیگران استفاده می کند (پروین، ۲۰۰۱؛ترجمه جوادی و کدیور،۱۳۸۶).
فرایندی که بندورا آن را موجبیت دوجانبه (جبر متقابل، تعیین گری متقابل Reciprocal Determinism) می نامد انسان هم نسبت به شرایط محیطی واکنش نشان می دهد و هم فعالانه آن ها را تفسیر کرده بر موقعیت ها تأثیر می گذارد . بندورا بعدها مفهوم تقابل سه عنصری triadic reciprocality را معرفی کرد که درآن رفتار ، عوامل شناختی و متغیرهای محیطی یا موقعیتی با یکدیگر تعامل دارند (شولتز و شولتز).
اگرچه محیط بالقوه potential environment برای همه حیوان ها یکسان است ، محیط واقعی actual environment به رفتار آنان وابسته است . بندورا می گوید تقویت ها مانند تنبیه ها تنها به صورت بالقوه در محیط وجود دارند و فقط به وسیله الگوهای رفتاری معینی به فعل درمی آیند . افراد می توانند با عمل کردن به راه های معین بر محیط تأثیر بگذارند ، و محیط تغییر یافته ، به نوبه خود رفتار بعدی آنان را تحت تأثیر قرار می دهد . هر یک از این اجزاء در یک زمان معین می تواند از اجزای دیگر تأثیرگذارتر باشد (هرگنهان).
آزادی freedom را برحسب تعداد انتخاب های موجود برای افراد و فرصت های آنان برای بهره مندی از آن ها تعریف کرده است . طبق نظر بندورا مونع آزادی شخصی عبارتند از : عدم شایستگی ، ترس های بی مورد ، خود عیب جویی بیش از اندازه و عوامل بازدارنده اجتماعی مانند تبعیض و پیش داوری یا تعصب . مانع دیگری که برای آزادی شخصی وجود دارد فرایندهای شناختی معیوب هستند که می توانند از تعامل مؤثر افراد با محیط شان جلوگیری کند .
معیارهای عملکرد درونی شده فرد ، کارآمدی شخصی تصوری ، و معیارهای اخلاقی او در خود نظم دهی رفتار مؤثر بودند . شواهد بیشتر برای تأثیر فرایندهای شناختی از این واقعیت به دست می آید که ما می توانیم تقریباً خود را در هر حالت هیجانی که بخواهیم تجسم کنیم . ما صرفاً با مشغول شدن به افکار مختلف می توانیم در خود حالت خشم ، تهوع ، آرامش و تحریک جنسی تولید نماییم . اگر این فرایندها به درستی واقعیت را منعکس نکنند موجب رفتار ناسازگارانه می شوند . بندورا چند دلیل برای ایجاد فرایندهای شناختی معیوب faulty cognitive به دست می دهد .
نخست این که اعتقادات غلط در کودکان ممکن است به این علت به وجود آیند که چیزها را براساس ظاهرشان ارزیابی می کنند . مثلاً یک ظرف بلند و باریک از یک ظرف کوتاه پهن بیشتر مایع می گیرد زیرا برای آن ها «بلندتر» به معنی «بزرگ تر» است .
دوم این که خطای فکری می تواند از اطلا