یگران تأثیر بگذارد. ما شرکای خود را نگاه می کنیم تا ببینیم آیا آنها هنگام صحبت با آنها آنچه را که می گوییم “دریافت” می کنند یا خیر. با بررسي نحوه صحبت کردن کودکان نابينا مي‌توان به چگونگي درک آنها از موقعيتهاي مختلف دست يافت. لاندوّ و گليتمن (1985) به بررسي رشد زبان در دو کودک به نامهاي کلي و کارلو پرداختند که بطور مادرزادي نابينا بودند. کلي در 23 ماهگي و کارلو در 26 ماهگي اولين کلمه را بر زبان آوردند. اين نشان مي‌دهد که کودکان نابينا بسيار ديرتر از کودکان معمولي سخن مي‌گويند. اما اولين کلماتي که اين کودکان بيان كردند مشابه کودکان معمولي بود . بيان کلماتي که با ديدن رابطه دارند در کودکان نابينا مشكل است . لاندو و گليتمن به بررسي درک کلي از کلمات "نگاه کردن" و "لمس کردن" پرداختند. هنگامي که از کلي مي‌خواستند شيئي را نگاه کند، او با دستانش به دنبال آن مي‌گشت اما وقتي از او مي‌خواستند که بدون نگاه کردن به شيء آن را لمس کند، کلي جسم را لمس مي‌کرد يا به آن ضربه مي‌زد ولي به دنبال آن نمي‌گشت. اين دو محقق نتيجه گرفتند که کودکان بينا و نا بينا هر يك معني خاصي را از کلمه "نگاه کردن" در ذهن خود دارند. کودکان بينا "نگاه کردن" را به معناي "جستجو با چشم" تفسير مي‌کنند. ميلز (1987) براي اينکه بفهمد کودک نابينا از کلمه "ديدن" چه تفسيري دارند، به بررسي دخترنابينايي به نام ليزا پرداخت. ليزا از کلمه ديدن براي اشاره به حس شنوايي استفاده مي‌کرد. يک روز، براي ليزا نواري گذاشته بودند و ليزا که نمي‌توانست خوب صداي آن را بشنود گفت "نمي تواند صداي نوار را ببيند" و جاي خود را تغيير داد. نتايج اين تحقيقات نشان مي‌دهند که کودکان نابينا حواس گوناگوني را جايگزين حس بينايي مي‌کنند. دانلي (1989) نيز ثابت کرد که کودکان نابينا از حواس ديگر بجاي بينايي استفاده مي‌کنند .وي معتقد است که فقدان حس بينايي نتايج گستردهاي را به دنبال دارد. او 100 کلمه اي را که براي اولين بار از سه کودک نابينا شنيده بود گردآوري کرد و نتيجه گرفت كه نابينايي اين کودکان در رشد زباني آنها سهم عمده اي دارد. دانلي دريافت که تعداد کلماتي که اين کودکان ياد مي‌گيرند با کودکان بينا فرقي ندارد ولي آنها توجه کمي به درک معنايي فراتر از آنچه با حواس خود مي‌فهمند دارند. کودکان بينا خيلي سريع از کلمات بصورت مستقل استفاده مي‌کنند. اما کودکان نابينا با سرعت ثابتي کلمات را ياد مي‌گيرند.و هيچ افزايش قابل توجهي پس از 30 کلمه اول در اين کودکان مشاهده نمي‌شود. دانلي معتقد است که تا انتهاي دوراني که کودک يک کلمه يک کلمه صحبت مي‌کند هنوز به رابطه ميان اعمال، کلمات و اشياء پي نبرده است. به اين معنا که حس بصري نقش بسيار مهمي در رشد جنبه ادراکي زبان دارد. وي همچنين دريافت که به رغم تفاوتهاي موجود در يادگيري اوليه زبان، کودکان نابينا نيز تقريبا مشابه کودکان بينا وارد مرحله توليد جملات مي‌شوند. بطوريكه وقتي حدود 100 کلمه يادگرفتند، شروع به ترکيب کلمات مي‌کنند. دانلي در انتها نتيجه گيري مي‌کند که در کودکان نابينا ترکيب کلمات ربطي به اطلاعات لغوي آنها ندارد. بنابراين صحبت کردن کودکان نابينا تحت تاثير فرآيندهاي زبان بوده و تحت تاثير تجربيات اجتماعي کودکان نمي‌باشد. اختلالات گفتار و زبان در افراد مبتلا به نابینایی وجود دارد و اغلب کودکان نابینا اغلب در کسب واژگان تأخیر دارند. کلمات اولیه­ای که آنها به کار می­برند، حتی فعلهای«دیداری»، مانند «نگاه کردن» مشابه آنهایی است که توسط همتایان بینا استفاده می­شوند. اما معانی مربوط به این کلمات محدودتر هستند و اغلب در دوره بیان تک کلمه، فراتر از بافت اصلی نمی­روند. کودکان نابینا شروع به ترکیب کلمات و بیان دامنه ای از روابط معنایی مشابه با آنهایی که توسط کودکان بینا به کار برده می­شوند، می ­نمایند. اما احتمالاً بیشتر درباره فعالیت­های خود صحبت می­کنند تا فعالیتهای دیگران و احتمالاً کمتر از کودکان بینا هم توضیح می دهند. در طول مرحله بیان دو کلمه ­ای کودکان نابینا احتمالاً بیشتر درباره وقایع گذشته صحبت می ­کنند، در حالی که کودکان بینا تمایل دارند درباره اینجا و اکنون حرف بزنند. کودکان نابینا برخلاف کودکان بینا از فعل زمان گذشته به عنوان یکی از ابتدایی­ ترین نشانه­ های دستوریشان استفاده می­کنند اما قیود مکان را دیرتر از همتایان بینای خود به کار می ­برند. به نظر میرسد کودکان نابینا با مفاهیم زمانی قبل از مفاهیم فضایی سروکار پیدا میکنند در حالی که در کودکان بینا برعکس است. کودکان نابینا صداسازی­های خودانگیخته کمتری نسبت به همتایان بینای خود تولید می­کنند و اغلب کمتر آغازگر ارتباط هستند. کودکان نابینا نسبت به همتایان بینای خود در ایجاد و حفظ عنوان بحث، در تولید گفتمانی منسجم، در استفاده از شاخص های استدلال مستقیم مشکل بیشتری دارند. ممکن است در مراحل اولیه رشد نیز، استفاده ا