💠 روایتی از
#سلام_فرمانده در
#جمکران
#با_مخاطبان
۱) مدتها بود که دخترم مدام سوال میکرد که چرا منو سلام فرمانده نمیبری. منم بهش قول میدادم و میگفتم صبر کن.اگه این بار برنامه ای بود میبرمت تا اینکه پیامی رو تو گوشیم دیدم که اجتماع بزرگ سلام فرمانده سه شنبه در مسجد مقدس جمکران
۲) ساعت شروع برنامه رو گفته بودن ۷.۳۰ که با توجه به گرمای شدید قم نسبتا منطقی به نظر میرسید و البته همه هم میدونستن که اگه میخوای به مشکل بر نخوری باید خیلی زودتر حرکت کنی و جمکران باشی. اما با توجه به اینکه این برنامه برای بچه ها بود و اونها طاقت این گرما رو نداشتن مجبور شدیم جوری بریم که همون حدود ۷.۳۰ اونجا باشیم.
۳) گفته بودن وسایل ایاب و ذهاب از نقاط مختلف آماده است و البته ما که از پردیسان میخواستیم بریم چیزی ندیدیم و به ناچار با وسیله شخصی رفتیم و به نظرم رسید اگه از مسیر سمت جمعه بازار
بریم بهتر باشه که ...
۴) به محدوده جمعه بازار که رسیدیم با ترافیک سنگین مواجه شدیم و دیدیم که خیلی ها به بیابونهای اطراف رفتن و همونجا پارک کردن. هجمه عظیم جمعیت و ترافیک سنگین ما رو هم محبور کرد همونجاها پارک کنیم و بقیه مسیر رو که خیلی هم طولانی بود با مشقت طی کنیم. بماند که مجبور بودم دخترم رو هم بغل کنم و سرتاپام با کفشش خاکی شد.
۵) به هر سختی که بود وارد صحن اصلی شدیم. فشار جمعیت و گرمای هوا و نبود اکسیژن کافی داشت ما رو از پا در میاورد. نه چیزی قابل مشاهده بود و دیگه دخترم هم با ابن که روی دوشم بود رغبتی برای موندن نداشت. ترجیح دادم که بعد از اجرای اول خارج بشیم که متاسفانه با موافقت دخترم مواجه شدم...
۶) خیلی نگران بودم . فشار جمعیت خیلی بیشتر شده بود. هرچند بعضی ها به گمانم مسئول راهنمایی مردم برای ورود و یا خروج بودن اما اصلا موفق نبودن. دخترم رو مجددا بغل کرده بودم و با خودم گفتم امان از منا...
یاد فاجعه منا و یکی دو تا از رفقای شهیدم افتادم و گفتم خدا به خیر کنه. حالا باید تمام این مسیر رو با خستگی و کوفتگی بر میگشتیم.هم پیاده روی داشت و هم ترافیک
۷) در مسیر برگشت ذهنم به شدت مشغول بود. به یاد شبهایی افتادم که در ماه مبارک رمضان میرفتم مسجد ارک. یا شبهایی از محرم و ایام فاطمیه که بیت میرفتیم. موقع برگشت کسی رو زمین نمیموند. اونهایی که ماشینهاشون خالی بود پیاده ها رو سوار میکردن. اما اینجا چه موقع اومدن چه موقع برگشت خیلی از ماشینها بودن که جای خالی داشتن و احیانا کولرهاشون روشن بود و ...
۸) اینها ظواهر برنامه دیروز بود. اما سلام فرمانده واقعا سلام فرمانده بود. هممون میدونستیم به احتمال زیاد با یه جمعیت زیاد و البته با یه برنامه بی نظم مواجه هستیم. اما زورمون به بچههامون نرسید. اونها ما رو کشوندن و بردن. شاید یه نفر دیگه اونها رو میکشید. سلام فرمانده دیروز همه جور سن و سالی داشت. پیر و جوون. کوچک و بزرگ. زن و مرد. خیلیا اومده بودن. تهش رو یه جور دیگه بگم؟؟؟
۹) با وجود مشکلات و گرونی ها و ضعف ها این مردم پای نظان موندن. پای انقلاب موندن. این نظام یه جوریه. به قول یه دوستی بعضی از این مسئولین میخوان این نظام رو ساقط کنن. اما مردم نمیذارن.
📌
@ponezs