#با_مخاطبین
بنام او
۱) مردد بودم بروم یا نه. حقیقتا یکبار هم راه افتادم اما دور برگردان اول دور زدم و برگشتم. هرچند نشد که منصرف شوم.هنوز یک ساعتی مانده بود باز هم دور زدم و در این دور زدن ها انگار بنا بود تمام بلاتکلیفی عالم به سراغم بیاید. بی اختیار حرکت میکردم. حوصله ترافیک را هم نداشتم. هر چه کوچه پس کوچه بود را رفتم و رسیدم.
۲)بعضی ها نعمتند. چه بشناسی و چه نشناسی. اما کنارشان که باشی دلت آرام میگیرد. دلت از این خوبها میخواهد که هر ساعت کنارشان باشی ، نفس بکشی، لبخندشان را ببینی و حتی گاهی با آنها هم صحبت شوی. انگار جنسشان خاص است. کوچک و بزرگ هم ندارد. در این روزها که حال ها خوب نیست چقدر لحظاتی حال خوب غنیمت است.
۳)آخرین بار یادم نیست کی رفتم. خیلی جاها را میگویم. بهشت زهرا. معراج. راهیان و حتی سینما. خنده ام گرفت وقتی سینما را کنارشان نوشتم اما چه ایرادی دارد سینمایی که برایت هم گلزار را به یادت بیاورد و هم معراج و راهیان و تمام گمشده هایت را. دیشب تمام دلتنگی این سالها زخم باز کردند و نشد آنچه که باید میشد.
۴)تمام که شد سریع فرار کردم. تمام راه فکر کردم. اینبار نچرخیدم. مستقیم برگشتم. اما نمیشد فرار کرد. از فکر.
گفتم اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن.
اما این دیدن کجا و آن دیدن کجا.
۵)موقعیت مهدی را دیدم. اما مهدی هم شد گمشده ای دست نیافتنی. شاید برای خیلی ها که دیشب آنجا بودند. موقعیتش هم بماند برای ....
#موقعیت_مهدی
#استاد
📌
@ponezs