💐 🌹شهید مدافع حرم 5️⃣مایحتاج یک ماه 🔹الهه پرسید :چی شد؟ چرا غذاتو نمی خوری؟ زکریا گفت: نمی شه آدم این چیزا رو بشنوه و اون وقت راحت غذا بخوره. چیزی از گلوم پایین نمیره وقتی میفهمم یکی نزدیک ما حتی به نان شب محتاجه. خیلی ناراحت آن خانواده شده بود. 🔹 فردا شب که از پایگاه بسیج به خانه آمد گفت: ننه فردا با مجتبی برو مغازه سر کوچه یه سری وسیله هست که باید به اون خانمی که دیشب حرفش بود برسونید. 🔹فردای آن روز با مجتبی به مغازه خواربارفروشی رفتیم. صاحب مغازه تا ما را دید گفت: این سه تا کارتون مال شماست. دیشب آقا زکریا سفارش داد و گفت شما می‌آید دنبالش. داخل کارتنها مایحتاج کامل یک ماه چیده شده بود. از روغن و برنج گرفته تا عسل و مربا و نمک و زرد چوبه و کبریت. به مغازه دار هم نگفته بود که وسایل را برای خانواده نیازمند خریده است. 🔹کارتن ها را با کمک مجتبی بردیم در خانه آن خانم.زنگ در را زدم و سریع خودمان را عقب کشیدیم تا کسی ما را نبیند. خود زکریا سفارش کرده بود که کسی متوجه نشود. 📚