🔻قسم که جان من و تو درون یک تن بود 🔻و جان‌مان نخ یک شمع نیمه روشن بود 🔹کفن سپیده‌ی صبح من و تو بود انگار 🔹و گورجمعی‌مان ناگزیر، میهن بود 🔸همان که رج زده بودیم با هزار امید 🔸–گلیم خانه‌ی مان– زیرپای دشمن بود 🔻زمین به حنجره‌‌هامان گدازه‌ها می‌ریخت 🔻و روی پیکرمان سنگ و تیرآهن بود 🔹هوا،هوا خفه‌شد بین ابرهای سیاه 🔹و شیونی که می آمد هراس یک زن بود 🔸زنی که گیج و پریشان نشست بر آوار 🔸زنی که خواهر من بود...مادر من بود 🔻من و تو داد زدیم و خدا شنید چه غم؟ 🔻که گوش های جهان عاجز از شنیدن بود 🔰زینب احمدی