روایت روز سوم در دانشکده اقتصاد علامه:
بخش دوم/
گفتم شما شعار آزادی سر میدید و در مکان عمومی مطالبات رادیکال مطرح میکنید و نظام را متهم به سانسور می کنید پس چرا نمیزارید یک فیلم چند ثانیه ای از این تجمع کوچک و کوتاه شما روایت شود؟!
آزادی حکم میکند که من هم بتوانم فیلم بگیرم.
برخی صداها بالاتر رفت و برخی هم حق را به من دادند و خلوت تر شد.
یکی از خانم ها گفت باید کارت دانشجوییت رو نشون بدی!
گفتم هرچند به شما بی ربط است اما نشانش دادم و در سکوت عمیقی فرو رفت و کلا رفت!
گفتم دقایقی گفتگو میکنیم و منم فیلم را پاک میکنم.
نفر اصلی آنها پذیرفت و گفت چند روز است به دنبال مخاطب گفتگو می گردد.
همزمان گوشیم رو باز کردم تا فیلم رو جلوی همشون پاک کنم اما دختری آمد و نیمی از گوشی را در دست گرفت و تا عکس های صبح که حیاط خالی را توییت کرده بودم پاک کرد.
از حرکت او و بی احترامی به حریم شخصی خود ناراحت شدم و برخی از دوستانش هم همدلی کردند و به او تذکر دادند. کارش خیلی بد بود.
یک ساعتی نشستیم به گفتگو
بهشان گفتم مطالبه شما اعتراض به بازداشت دانشجویان و فوت مهسا امینی با سناریوهای مختلف تایید نشده است و پذیرفتند.
پرسیدم آیا دانشجوها بی دلیل و بی گناه بازداشت شدن و دانشجویی باعث عدم برخورده؟
گفت حق را به شما می دهم و عمدتا در حین اعتراضات در خیابان بازداشت شدند اما برخی در حین اعتراض مسالمت آمیزی که فقط سطل آشغال آتش میزدند بازداشت شدند که مطالبه آزادی آنها را داریم.
بعد پرسیدم کلا چند دانشجو بازداشت شده؟
گفت نمیدانم!
گفتم بیشترین حدی که متصوری با آمار رسمی و غیررسمی و کل تعداد دانشجویان معترض؟
گفت حدود ۱۵۰نفر... در کل هم ۱۰ تا ۲۰هزار نفر
گفتم پس ۱۵۰ نفر از ۲۰هزارتا مشخصا عدد پایینی هست که عمدتا هم به علت شرکت در اعتراضات خیابانی بوده و اینکه این عدد دست بالا در بین حدود ۴میلیون دانشجو حتی اقلیت هم نیست!!
بعد پرسیدم درباره مهسا امینی هم که سناریوهای مختلفی وجود دارد که در حالت بدبینانه و روایت مخالفان، مهسا امینی سهل انگارانه و غیرعمد توسط پلیس کشته شده است اما جمهوری اسلامی بی حجاب ها را نمی کشد و قتل دستوزی نبوده است و در صورت صحت فرضیه باید با مامور متخلف برخورد شود. درسته؟
تا اینجا هم همراه شدند و پذیرفتند.
گفتم برای ادامه بحث چارچوب را مشخص کنیم.
اول بگویید تحت حاکمیت قانون جمهوری اسلامی صحبت میکنیم یا قصد سرنگونی حکومت را دارید؟
اینجا چند دسته شدند ولی اصل بحث ذیل حاکمیت قانون شکل گرفت
اما گفتم برای انقلاب کردن یا باید آنقدر زیاد شوید که اکثریت باشید که الان حتی یک دهم درصد از جمعیت هم نیستید!
یا اقلیتید که باید مسلح شوید و بجنگید!
گفتند میترسیم گفتم پس منفعلید و باید مطیع و تابع قانون بر اصلاح روش ها صحبت کنیم که باز هم پذیرفتند.
خانمی چندبار داد زد که چرا رفراندوم نمیزارید از چه میترسید؟
دوستانش هم مکرر پرسیدند..
گفتم اولا که این حکومت با رای ۹۸درصدی آمده است.
ثانیا حکومت همین جمعیت شما را می شمارد و می داند این اندک تعداد ارزش هزینه سیاسی رفراندوم را ندارد.
پرسیدم برآوردت اینه که تو کل کشور با کل بازداشتی و اموات چقدر هستید؟
در عدد حداکثر ۵۰ تا ۱۰۰هزار به تفاهم رسیدیم.
با عتاب گفت شما چند نفرید؟
گفتم رییس جمهور حاضر با ۲۰ میلیون رای و انتخابات ۸۸ با مشارکت بیش از ۹۰درصد مردم برگزار شد.
ثالثا فارغ از هیچ مصداقی در جهان که حکومت برآمده از رای مردم در حین فعالیت، بی دلیل رفراندوم نکرده، رفراندوم دو سر دارد. یعنی اول باید یک گروه با تعداد بیش از چند میلیون نفر با مبانی فکری و اعتقادی و سیاسی و اقتصادی مشخص و رهبر و مدیران ارشد مشخص وجود داشته باشد. رفراندوم یکطرفه که نداریم.
خب رای بیاورد یا نیاورد بعدش چه؟!
با قهر با دوستانش با حالت تمسخر خداحافظی کردند و رفتند.
کمی هم بر حجاب و گشت گفتگو کردیم. به اجماع نرسیدیم ولی در کلیاتی تفاهم کردیم.
پیشنهاد دادم هفته بعد در حیاط دانشکده صندلی چیده و با حضور همه گفتگو و نه مناظره داشته باشیم و یک بسته پیشنهادی مطالیه و راهکار مشترک ذیل حاکمیت قانون اساسی جمهوری اسلامی منتشر کنیم.
همه خوشحال شدند و پذیرفتند و گفتند ماهیت کار دانشگاهی همین است.
شماره دادیم و گرفتیم.
رفیق تر که شدیم به او گفتم من از فیلمبرداری تعمد داشتم تا شعار آزادی شما را محک بزنم و شما که صداسیما را سانسورچی میخوانید شدیدترین دیکتاتوری رسانه ای را در یک جمع کوچک اعمال کردید و با خشن ترین برخوردها حق ساده روایتگری و آگاه سازی را از من گرفتید و با الفاظی نامناسب بانوان محجبه را بدرقه کردید.
این ها را پذیرفتند.
با اجازه خودش و حاضرین، فیلم را که قبل از حذف در شبکه اجتماعی آپلود کردم مشروط بر عدم پخش چهره معترضین، منتشر و روایت خود را برای شما نوشتم.
گفتم اینکه ظرف سه روز کمتر از یک سوم شدید هم برای شما هم برای ما پیام روشنی دارد.