باسمه تعالی چیزی نمانده در دل من جز هوای تو جانی‌ست مانده در تن و آن‌هم فدای تو از طعنه‌های عالَم و آدم مرا چه باک؟ عزّت همیشه بوده به دستِ خدای تو همواره پای باورِ خود خواهم ایستاد تنها اگرچه جان بدهم روی پای تو نفرین! اگر برای خوشایندِ این و آن راهی رَوم که نیست در آن رَه رضای تو در ازدحامِ شهر به این فکر میکنم انسان‌ چه غافل است،چه خالی‌ست جای‌ تو دل‌ها چه کم برای شما تنگ می‌شوند یا ایّها العزیز، بمیرم برای تو ...