🔻 حکایت دریادلان قسمت چهل‌و‌هفتم نوشته : احمد گاموری ┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅ 🔹 قاطع… اردوگاه ما از چهار ساختمان مجزا تشکیل شده بود که به هر کدام از آن ها عراقی ها یک قاطع (بخش یا قسمت) می گفتند و آنها را با شماره از یک تا چهار نامگذاری کرده بودند. چهار قاطع دو به دو روبروی هم قرار داشتند و وسط آنها یک فضای میدان گاهی بود که آن را آسفالت نکرده بودند و به همان شکل خالی بود. از سال ۶۷ که یکسری از اسرای قدیمی را از اردوگاه موصل به آن جا آوردند، با توجه به تجربیات و امکاناتی که آنها در موصل داشتند کمی شیوه زندگی ما هم تغییر کرد. طوری که بچه های آشپزخانه توانستند از عراقی ها بذر کاهو بگیرند و یکی از ریش سفیدهای بین ما که به عمو حسن معروف بود، از همان فضای میدان گاهی به عنوان باغچه استفاده کرد و بذرها را آنجا کاشت. قرار داشتن باغچه در کنار چاه فاضلاب مزیتی بود برای رشد بهتر کاهوها. سربازهای عراقی هم از این قضیه منتفع می شدند و از محصول باغچه استفاده می کردند. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد 🍂 🔻 حکایت دریادلان قسمت چهل‌و‌هشتم نوشته : احمد گاموری ┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅ 🔹 بهروزخانی بچه ها در طول اسارت همچنان روحیه حفاظت اطلاعاتی خود را حفظ کرده بودند و همیشه حواسشان به مسائل اطراف بود. از آن جایی که هم اعضای گروهک منافقین به اردوگاه رفت و آمد داشتند و با وعده های دروغین و تبلیغات واهی سعی می کردند در بین بچه ها رخنه کنند و آنها را جذب کنند. بیشتر مواظب حفظ وحدت و یکدلی بین بچه ها بودند. اما با این وجود چند مورد انگشت شمار بودند که به بهایی ناچیز مثل یک نخ سیگار یا تحویل گرفتن از جانب عراقی ها و... زیر آب بچه ها را می زدند و باعث شکنجه و آزار و اذیت آن ها می شدند. یکی از این افراد خودفروخته گروهبانی ارتشی بود که آوازه اش چنان بین بچه ها پیچیده بود که او به همراه یک نفر دیگر در جبهه غرب محور عملیاتی را به عراقی ها لو می دهند و عکس نقشه عملیاتی عمل می کنند و سرباز همراه خود را کشته، و خودشان را هم تسلیم عراقی ها می کنند. تاقبل از اینکه او به اردوگاه بیاید ما تقریباً با روش های آزار و اذیت و شکنجه عراقی ها آشنا شده بودیم؛ اما وقتی او را به اردوگاه آوردند روش هایی در شکنجه کردن به عراقی ها یاد داد که خود آن ها هم با آن پیشینه آباء و اجدادی و تجربه چندین و چند ساله ای که داشتند، متحیر بودند. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد