❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 عايشه يكى از همسران رسول خدا صلی اللّه عليه و آله حكايت كند: در آن هنگامى كه رسول خدا صلی اللّه عليه و آله نزد من حضور داشت ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر ما وارد شد؛ و چنان راه مى رفت كه همانند راه رفتن رسول اللّه بود. وقتى رسول خدا صلی اللّه عليه و آله متوجّه آمدن دخترش حضرت فاطمه شد، به وى خطاب كرد و فرمود: دخترم ! خوش آمدى ، و سپس او را كنار خود، سمت راست نشاند و سخنى مخفيانه به او گفت كه ناگاه ديدم فاطمه زهراء گريان شد. عايشه افزود: علّت گريان شدنش را جويا شدم و گفتم : اى فاطمه ! من تو را هرگز با چنين خوشى نديده بودم كه كنار پدرت باشى ، پس ‍ چرا ناگهان گريان شدى ؟! حضرت زهراء سلام اللّه عليها در جواب اظهار داشت : اسرار پدرم را فاش نمى كنم . بعد از آن ديدم كه رسول خدا صلی اللّه عليه و آله مطلب ديگرى مخفيانه به زهراى مرضيّه فرمود، كه خوشحال و خندان گرديد و تبسّمى نمود. در اين موقع تعجّب من بيشتر شد و اين بار علّت گريه و خنده او را جويا شدم ؟ و آن حضرت ، دو باره در جواب من اظهار داشت : به هيچ عنوان اسرار پدرم را فاش نمى كنم . تا آن كه رسول خدا صلی اللّه عليه و آله رحلت نمود و من از فرصت استفاده كرده و علّت خنده و گريه آن روز را، از فاطمه زهراء جويا شدم ؟ و آن حضرت اظهار داشت : پدرم در آن روز به من فرمود: جبرئيل هر سال يك بار بر من وارد مى شد؛ ولى امسال دو مرحله بر من وارد شد و اين علامت نزديك شدن مرگ من مى باشد، پس با اين سخنِ پدرم ، گريان شدم . و در ادامه فرمايشاتش فرمود: تو از اهل بيت من ، اوّل كسى خواهى بود كه به من ملحق مى شوى ، سپس پدرم افزود: آيا راضى و خوشحال نيستى كه سيّد و سرور زنان باشى . و من پس از شنيدن چنين بشارتى مسرور و شادمان گشتم  🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال قم زیبا📚✍🏻 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 @qome_ziba