بسم رب الشهدا الصدیقین... روزِ شهید... واینجا جمهوری اسلامی ایران🇮🇷 بغض های حقیر ما،روبروی تصاویرگلگون شما سرریز میشود وراه را برای کلام میبندد🌷 ازشما شقایق هاچه بایدگفت وچه بایدنوشت؟! واژه‌های خاکسترگونه ما،فقط بلدند روبروی شما ضجه بزنند🌹 اما کاش میدانستند که یادشما حرکت است،حرکتی برای بهبودی وضعِ"بودن" جایی که واژه ها یافت نمیشود،باید شمارا ستود🌷 هرروز وهرشب خاکریزها،بااشکها ودعاهایتان گره میخورد❤ شما،هراس شب را باتکبیرهای فاتحانه تان درهم شکستید،وروزهای روشنِ سنگر را سپیدتر ازبالهای کبوتران میکردید... وبدا به حال مااگر یادشمارا زندگی ماقاب نگیرد... وچه درست گفت"سردار دلها"که همه ماباید شهیدوار زندگی کنیم.. داغِ نبودنتان کمرشکن است... ولی بازهم مرهم زخم هایمان شماهستید. وقتی وصیتنامه پدرتان،حاج قاسم را خواندند؛تازه فهمیدیم چراباعزم آخرین نفرازشما،آسمان چمدان خودرا بست وکوچ کردتا برشرم خویشتن،نیفزوده باشد😔 وقتی عشق پدرتان برای شهادت رادرذهن های خویش به یاد می اوریم،متوجه میشویم؛که او به بهترین فصل حیات اشاره میکردوماغافل بودیم... حال مازنده‌ایم ودستانی که به دیوارهای قفس گره میخورد🌷 حال مازنده‌ایم وکوله باری ازخاطرات شما... ما مانده‌ایم ونام جاوید شمااز لمس رهایی این دلتنگیِ گاه تلخ وگَس وگاه شیرین.... ما مانده‌ایم وموسم دلنشین یادِ شما که روزهای مارا ترمیم میکند🌷 ما مانده‌ایم ویادشما... به وقت بیست ودومین روزِ اسفندماهِ سال1398 وبه وقتِ نبودنِ سرورِ شهیدان حاج قاسم سلیمانی... دشت بین