_حکایت_خواندنی حاج محمد علی یزدی مردی بود صالح و فاضل . شب‌ها در مقبره‌‌ای‌ ، خارج از یزد که جای صلحا و خوبان بود بسر میبرد. همسایه ای داشت که در کودکی باهم بزرگ شدند و بعد از مدتی از دنیا رفت . . شبی حاج محمد علی خواب همسایه رادید که بسیار درنعمت وآسایش بود متعجب پرسیدکه ظاهر وباطن تو را میدانم وپس از مرگ درعذاب بودی حالا چه شده ؟! مرد همسایه گفت: کاملا درست است از روزیکه وفات‌کردم دائما در عذاب بودم . تا اینکه دیروز همسر استاداشرف حداد از دنیا رفت و دراین مکان او را دفن کردند. شب اول قبرش سه مرتبه امام حسین«ع» به زیارت ایشان آمد! و در مرتبه سوم امرکردند به رفع عذاب از این  مقبره وحالت ما نیکو شد! حاج محمدعلی متحیر از خواب برخواست و فردا به دنبال استاد گشت، خواب را تعریف کرد وپرسید مگر همسر شما چه کاری کرده است؟ او گفت : همسرم بر خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت :)