✅ عقلانيت در عاشورا
✍دکتر حامد منتظری مقدم
👈 سؤال: کساني که دعوت حسين (عليه السلام) را پذيرفتند و یا نپذيرفتند، چه منطق و استدلالي داشتند؟
👈 پاسخ:
عبیدالله بن حُرّ جّعْفی از اشراف و دلیران کوفه بود. در مسیر مکه تا کربلا، امام حسین (علیه السلام) در یک منزلگاه با او مواجه شد. پیک فرستاد و او را دعوت کرد؛ اما عبیدالله بن حُرّ گفت: من از کوفه بیرون آمدم تا در جنگ نه طرف حسین و نه ضد او باشم.
امام حسين(ع) شخصا به خیمه او آمد و او را دعوت کرد.
عبیدالله بن حُرّ جّعْفی به امام گفت:
«به خدا سوگند میدانم کسی که با شما همراه شود، به شهادت و سعادت ابدی میرسد،
اما من احتمال نمیدهم یاری من اثری داشته باشد.
من الآن آماده مُردن نیستم؛ میخواهم زنده بمانم».
سپس او اسب راهوار خود را به امام پیشکش کرد, اما امام نپذیرفت.
بعدها او به شدت پشیمان شد و حسرت میخورد که دعوت حسین بن علی را نپذیرفت...!
👈
عبیدالله بن حُرّ جّعْفی ميدانست که همراهی با حسین علیه السلام موجب سعادت ابدی است؛ اما چون به ادامه زندگي دنيوي علاقه داشت، با حسین علیه السلام همراه نشد.
🔹 کربلا صحنه تقابل دو عقلانیت بود:
«عقلانیت مادی» که مرگ را پایان زندگی میانگارد؛
«عقلانیت معادباور» که به حیات جاوید آدمی باور دارد.
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
┅┅❅❈❅┅┅
🔸انجمن علمی تاریخ و تمدن اسلامی
🆔
@r_kh_tarikh
🌐
historyonline.ir