هدایت شده از رادیو صمیمانه
متن کامل 👇🏻👇🏻👇🏻 عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج" را هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه می‌زد پرچمی را سردر خانه پر می‌شد از همسایه‌ها دور و بر خانه یک سفره نذری، قدر وسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم می‌آوردند یک سفره‌ی موسی بن جعفر نذر می‌کردند عصر سه شنبه خانه‌ی ما رو به را می‌شد یک سفره می‌افتاد و درد ما دوا می‌شد با اشک وقتی چشم مادر آشنا می‌شد آجیل‌های سفره هم مشکل گشا می‌شد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره‌ی موسی بن جعفر بود گاهی میان روضه‌ی ما شور می‌آمد پیرزنی از راه خیلی دور می‌آمد با دختری از هر دو چشمش کور می‌آمد بهر شفای کودک منظور می‌آمد یک بار در بین دعا مابین آمینم برخاست از جا گفت دارم خوب می‌بینم آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود آنکه میان روضه می‌زد داد مادر بو آنکه کنار سفره می‌افتاد مادر بود گریه کن زندانی بغداد مادر بود حتی نفس در سینه‌ی او گیر می‌افتاد هر بار که یاد غل و زنجیر می‌افتاد می‌گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد، آه! در خلوت او غیر زندانبان نیامد، آه! این بار یوسف زنده از زندان نیامد، آه! پیراهنش هم جانب کنعان نیامد، آه! از آه او در خانه‌ی زنجیر شیون ماند بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند این اتفاق انگار که بسیار می‌افتاد نَه نیمه‌ی شب، موقع افطار می‌افتاد هر شب به جانش دست بد کردار می‌افتاد آنقدر می‌زد دست او از کار می‌افتاد! وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست صد شکر که مرد است زیر دست و پا، زن نیست شاعر: محسن عرب خالقی اجراء: صابر خراسانی، محمدحسین پویانفر