⁉️سلام.من وقتی ... ساله بودم با پسری ک هم سن سال بودیم و پدر و مادر خودش رو از دست داده بود اشنا شدم و ازدواج کردیم.خانواده ی ایشون مذهبی نبودن و در قید و بند نبودن ولی ایشون با اونا متفاوت بود و پایبند ب اصولی بودن.ب هرحال خیلی تفاوت ها وجود داشت ولی بلطف خدای بزرگ تحمل کردیم وبا صبر این تفاوت ها رو تبدیل ب تفاهم کردیم.خیلی خیلی هم رو دوس داریم و همسرم ساعاتی ک سر کار نیست رو همش با ما هست.حتی یک ثانیه هم بدون ما بیرون نمیره و خداروشکر همه چی عالیه ولی مشکلی ک ما داریم اینه ک خانوادشون خیلی خیلی سرد هستن و هیچ محبتی نمیکنن.وقتی ب اصفهان میان ما خیلی خیلی خوب پذیرایی میکنیم ولی اونجا ک میریم رفتاراشون غیر قابل تحمل و هرسری اسباب ناراحتی مارو جور میکنن.و خوششون نمیاد ک همسرم مارو تنها نمیزاره و همش پیش ما و یا اینکه من ایشون رو با پسوندهای جان یا اقا صدا میزنم.خواهر شوهر کوچکم خیلی مهربان ولی من رو دوست نداره و خیلی پرخاشگر.دوتا خواهر شوهر دیگه ولی کاری ب کارم ندارن.اگه من یا همسرم زنگ نزنیم هزار سال زنگ نمیزنن.و حتی حال برادر زادشونو نمیپرسن.من واقعا از این اوضاع ناراحتم.لطفا راهنمایی کنید
https://eitaa.com/joinchat/4167303191C480d8b1bf0