‍ قهر بودیم😞 درحال نمازخوندن بود📿 نمازش که تموم شد؛ هنوز پشت به اون نشسته بودم کتاب شعرش رو برداشت📖 و با یه لحن دلنشین☺️ شروع کرد به خوندن😍 ولے من باز باهاش قهربودم!!😒☹️ کتابو گذاشت کنار🙄 بهم نگاه کرد و گفت: "غزل تمام؛ نمازش تمام؛ دنیـا مـات؛ سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!🙄 بازهم بهش نگاه نکردم☹️ اینبارپرسید : عاشقمے؟؟؟🙄 سکوت کردم؛ گفت : عاشقم گر نیستے😓 لطفی بکن نفرت بورز😬 بےتفاوت بودنت😕 هرلحظه آبم مےکند😞 دوباره با لبخند پرسید:😊 عاشقمــــے مگه نه؟؟!!!🤔 🙄 گفتم:نـــــه!!!😑 گفت: لبت نه گوید و پیداست مے گوید دلت آری🙄😋😅 که این سان دشمنے یعنے که خیـلے دوستـم دارے"😍😅😉 زدم زیرخنده😅 و روبروش نشستم؛😊 دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه... ☺️ بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم خداروشکرکه هستے😍😌💞 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝