*قسمت 13* *از وداع تا شهادت* *چهار درجه به سمت شمال* هواپیما پس از مانوری در آسمان، تأسیسات دشمن را مورد هدف قرار داد. با اصابت بمب‌ها کوهی از آتش به آسمان زبانه کشید. صدای تیمسار در گوش سرهنگ نادری پیچید. *اللّه اکبر،اللّه اکبر! اللّه اکبر! می رویم به طرف نیروهای زرهی دشمن.* چند دقیقه بعد باران گلوله و راکت برسر نیروهای دشمن باریدن گرفت. وقتی تیرباران به پایان رسید تیمسار گفت: *محمد آقا برمی گردیم.* هواپیما در یک چرخش 180درجه از منطقه دور شد. در پایین آتش زبانه می کشید و نیروهای عراقی هریک به گوشه ای در حال فرار بودند. جنگنده پیروز مندانه آسمان را در می نوردید. درنگاه عباس، کوههای بلند بودند و جنگلهای سرسبز، صدای عباس از رادیو به گوش می رسید: *اقای نادری پایین را نگاه کن! درست مثل بهشت می ماند!* سپس آهی کشید و ادامه داد : *خدا لعنتشون کنه که این بهشت را به جهنم جنگ تبدیل کرده اند.* سزهنگ نادری ساکت بود. چندلحظه بعد صدای عباس فضای کابین را پرکرد. او این مصراع از تعزیه مسلم را زمزمه می کرد. *مسلم سلامت می کند یا حسین!* ناگهان صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون کرد. او در یک لحظه احساس کرد که به دور کعبه در حال طواف است؛ به همین خاطر با صدای نرم و آرامی گفت : *اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک* و آخرین حرف ناتمام ماند.. ادامه دارد......... ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝