☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هشتاد و سوم : عملیات زین العابدین علیه السلام ( بخش اول)
راوی :جواد مجلسی
آذرماه ١٣۶١ بود. معمولاً هرجا که ابراهیم می رفت باروی باز ازاواستقبال میکردند. بسیاری از فرماندهان، دلاوری و شجاعت های ابراهیم را شنیده بودند.
یکبار هم به گردان ما آمد وباهم صحبت کردیم. صحبت ما طولانی شد. بچه ها برای حرکت آماده شدند. وقتی برگشتم فرمانده ی ما پرسید :کجابودی؟
گفتم:یکی ازرفقاآمده بودبامن کارداشت. الان باماشین داره می ره. برگشت و نگاه کرد. پرسید:اسمش چیه؟ گفتم:ابراهیم هادی.
یکدفعه باتعجب گفت:این آقا ابراهیم که میگن همینه؟!
گفتم:آره، چطور مگه؟!
همینطوره به حرکت ماشین نگاه میکردگفت:این که از قدیمی های جنگه، چطورباتو رفیق شده؟! باغ و خاصی گفتم:خُب دیگه، بچه محل ماست.
بعد برگشت و گفت:یکبار بیارش اینجا برای بچه ها صحبت کنه.
من هم کلاس گذاشتم وگفتم:سرش شلوغه، اماببینم چی می شه.
روزبعدبرای دیدن ابراهیم به مقراطلاعات عملیات رفتم. پس از حال و احوالپرسی وکمی صحبت گفت:صبرکن برسونم وباغ مانده شما صحبت کنم. بعدهم بایک تویوتا به سمت مقر گردان رفتیم.
در مسیر به یک آبراه رسیدیم. همیشه هروقت باماشین ازآنجا رد می شدیم گیر میکردیم.....
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#اربعین
┄┅┅❅❁❅┅┅🖤
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم 🖤👆》