🔺 در رثای سردار سرلشگر شهید دکتر مجید بقایی من امشب به سنگر گذر می کنم به اشوب واژه خطر می کنم برآنم که وصفی خدایی کنم که وصف مجید بقایی کنم نمی گویم از آسمان بود او و یا کهکشان کهکشان بود او ولی خوب میدانم او مرد بود دل عاشقش مملو از درد بود وما با دعایش شفایافتیم وبازخمهایش بقا یافتیم ویادش به خیر ان یل سربه دار بقایی همان عاشق بی قرار بقایی همانیکه توفنده بود امیردلیران رزمنده بود دلش تاولستان اندوه بود شب حمله بی باک ونستوه بود من اینجادلم کربلایی شده حسینی شده نینوایی شده دل من جنوبی است مثل شما ومشتاق خوبی است مثل شما ببین شهرمن پاره ای آتش است دیاررهران یل بیعش است ازآتشفشان دلم گفته ام من ازبهبهان دلم گفته ام که دروقت سخت تکیگاه من است وبی بی زبیده پناه من است زصهبای دیگردلم تازه است من ازپیرحیدردلم تازه است من ازبهبهان دلم گفته ام زدریای بی ساحلم گفته ام ببین بازشعرم روایی شده است پراز سوزسوگ بقایی شده است خدایا خدایا امیدم کجاست مجیدم مجیدم مجیدم کجاست همین جا زدستان ما پرکشید زساحل جدا شد به دریارسید خدایی ترین مرد این شهر بود واسطورهء ناب این دهر بود مجیدمن ازجنس روءیا نبود وجز بی امان موج دریا نبود زمین وزمان درعزایش گریست دل بهبهان هم برایش گریست من آن روزها دیدم احساس شکوفایی شاخهء یاس را دل آشفتگانی که برسردزدند سرخودبه دیوارسنگر زدند دل شهرازداغش اتش گرفت زسوگ گل باغش آتش گرفت تب داغ اوشهر رازنده کرد زعطرنفسهایش آکنده کرد مجیدآن یل عرصه های امید وداعی چنین سرخ رابرگزید که اومست قالوبلامانده بود ولبیکی ازعاشقی خوانده بود به یادخمینی دلش میتپید کلامش دراوروح حق میدمید