با اینکه می‌توانست گل بزند گل نمی‌زد... ما از بچگی با هم رفیق بودیم. در دوران کودکی با هم فوتبال بازی می کردیم. اما از وقتی که در مسجد فعالیت می کرد دیگر ندیدم فوتبال بازی کند. یکبار دیدم احمد آقا در جمع بچه های نوجوان قرار گرفته و مشغول بازی است. فوتبال او حرف نداشت. دریبل های ریز می زد و هیچ کس نمی توانست توپ را از او بگیرد. خیلی به بازی مسلط بود. از همه عبور می کرد اما وقتی به دروازه ی حریف می رسید توپ را پاس می داد به یکی از نوجوان ها تا او گل بزند! نمی خواست حتی توی این شرایط هوای نفس بر او غلبه کند. 📙 عارفانه. زندگینامه و خاطرات عارف شهید احمدعلی نیری. اثر گروه شهید هادی ⚘️ ⚘️ ⚘️ https://eitaa.com/rafiq_shahidam96