#یک_جرعه_کتاب 🍶📓
راننده شنی، تانک را بهسمت پیکر چند شهید هدایت کرده و ازروی آنها عبور کرد.
حسین پاورچین، پاورچین، سنگر عوض کرد.
بوی باروت چنگ میانداخت به سینهاش.😣
لباسش پر بود از لکههای
#خونشهدا.
دود و آتش دشت هویزه را فراگرفت.
هوا خفه و خاکآلود بود، شبیه
#عاشورایکربلا.
با
#اللهاکبر جان گرفت و ردیفی از عراقیهارا به رگبار بست.
تنهایی در دشتی که پر از
#تانک_دشمن است، با تنهایی در شبی که در سنگر با خدا
#خلوت کرده بودم،چه تفاوتی دارد؟
آیا
#خدا مرا میپذیرد؟
این تانکها مرا یاد شبی میاندازند که مقابل منزل تیمسار شمس تبریزی دستگیر شدم.🚨
تانک همیشه میخواهد هیبت خودرا به رخ پیادهنظام بکشد.🚷
یکهو مثل پلنگ ازجا کنده شد. تانکی که جلو کشیده بود شلیک کرد.
با موجانفجار، پیکر حسین به هوا پرت شد و کنار سنگر افتاد.😔
🔥نور آتشی که از تانک عراقی زبانه میکشید، تا سنگر حسین قد کشیده بود.
اکنون چهرهی حسین و یارانش
#نورانی شدهبودند.
سکوت
#دشتهویزه را فراگرفت. شب صحنه نبرد را درسیاهی خود جای داد، جز سنگر حسین و یارانش ....
📚سفر سرخ
🖊 نصرت الله محمودزاده
❤️
@rahasheghi_ssu