🔰
#روایت | پتویی که تمام دارایی یک پیرمرد بود
🔸 بین خادمان و حاضران همهمه میشود که یکی از آقایان خیر خودروی سمندش را با تمام مدارک اهدا کرده است، خیری که دلش میخواسته
#گمنام بماند و پس از اهدای پیشکشیاش آرام و بیسروصدا سنگر را ترک کرده است، بهخاطر همین موفق به مصاحبه با او نمیشوم اما خیر دیگری سر راهم قرار میگیرد که هدیهاش همان اندازه
#ارزشمند است. پیرمرد است و ریشسفید، سن و سالش تازهرسیده به ۷۰ و دستهای پینهبسته و زخمش یادگار یکعمر
#کارگری است. یک پتوی گلبافت نو دستش گرفته و در صف ایستاده است. وقتی به خادم دریافت هدایا میرسد سرپایین میاندازد و میپرسد: رویم سیاه بیشتر و بهتر از این نداشتم، از من قبول میکنید؟!
🔹 مگر میشود قبول نکرد؟! چه خودرو شخصی، چه ۱ کیلوگرم طلا و چه یک پتوی گلبافت یکنفره وقتی ارزشمند است که در ترازوی دارایی فرد بسنجی و ببینی بهترینش را برای
#مقاومت آورده است، اینجا فرقی نیست بین ثروتمندی که گرمها طلا میآورد و تهیدستی که لباس، پتو و... اهدا میکند، خادمها مهربانی آدمها را در هر اندازه و وسعی که باشد خریدارند، سهم همه از
#نابودی_صهیون یکی است و آقا بخشش همه را به یک قیمت میخرد.
#ایران_همدل
@rahbari_plus