هدایت شده از جعبه مهمات (مناسبتی)
🔴جده‌ام زهرا گفته بیا   اواسط عملات خیبر بود که مجددا سید را دیدم. طبق معمول پا برهنه بود و با بچه های لشکر ثار الله آمده بود تا در عملیات شرکت کند. گفتم” آقا سید . . . این جا ها؟ گفت” جده ام زهرا به م گفته بیام این جا.” بادگیر تنش بود و چفیه اش را هم پیچیده بود دور گردنش. این حرف را که زد اشک از چشم هر دو نفرمان سرازیر شد. همدیگر را بغل کردیم و سیر گریه کردیم . . .  منبع : سایت از مجنون تا فکه 📚موضوع مرتبط: 🗓مناسبت مرتبط: تاریخ تولد