موج سواری❗️
(خاطره ای عجیب اندراحوالات
#حسن_آقامیری)
برخی که علم و فهمشان کم است و صدایشان بلندتر، موج سواریشان بهتر است❗️
تصورشان این است:
هرکه صدایش بلندتر است، حق با اوست!
و غافلند که طبل هرچه صدایش بلندتر، درونش خالیتر است.
هر اتفاق و حادثه ای که بیفتد، برای بهتر دیده شدن و ماهیگیری از آب گل آلود، خود را میاندازند وسط.
🔰اردیبهشت سال1397درنمایشگاه کتاب در مصلای امام خمینی تهران"سیدحسن آقامیری"را دیدم. درست همان ایامی که مثلا خلع لباس شده بود.
جلورفتم وخیلی محترمانه و بالبخند،با او سلام واحوالپرسی کردم وحتی این عکس سلفی را باهم گرفتیم.
به او گفتم:
-یادتان است دوسال پیش در مراسم افطاری آقای محمدرضا زائری در"مجتمع شهدای هفت تیر"به شما گفتم:
اینکه شما درسخنرانی خود گفتهاید"سال60 حتی حزب اللهیها علیه
#شهید_بهشتی شعار میدادند و به او فحش میدادند" نادرست است.❌
نگاه تندی انداخت و گفت: نه.حرف من کاملا درست است.😠
گفتم: شما به چه چیزی استناد میکنید؟
گفت: یکی ازبستگان ما که در شاهرود(یانیشابور،دقیقا یادم نیست کدام راگفت)روحانی است، خودش میگفت که من اون سالها به شهیدبهشتی فحش میدادم.
باتعجب گفتم:
-این فامیل شما به هرعلتی به شهیدبهشتی فحش میداده دلیل نمیشود حرف او را به همه حزباللهیها تعمیم دهید. 😳
خود ما آن سالها جلوی دانشگاه تهران محلی داشتیم به نام"چادر وحدت" که پاتوق بچه حزباللهیها بود. منافقین و هم ضدانقلابیون ما را بخاطر دفاع از شهیدبهشتی میکوبیدند و حتی ما را مزدوران بهشتی مینامیدند.
❌انصاف نیست اینگونه و به غلط بگویید حزباللهیها علیه شهیدبهشتی شعار و فحش میدادند.
رنگش عوض شد. احساس کردم چون قافیه را باخته، عکسالعمل تندی نشان دهد. ناگهان کمی عقب رفت و باعصبانیت گفت: 😡
-شما کی هستی که ازطرف همۀ حزباللهیها ادعامیکنی❓😳
گفتم: اتفاقا حرف من این است که یک نفر فامیل شما نمیتواند بیانگر نظر همۀ حزباللهیها باشد.😊
به ناگه رنگش سرخ شد، نگاهی به اطراف انداخت،که خلوت دید. سریع شروع کرد به دادوفریاد. دقیقا شیوهای که دهۀ60، آنها که دربحث کم میآوردند، شروع به دادوهوار و مظلومنمایی میکردند تا مردم را دورخود جمع کنند که بحث ادامه پیدا نکند.😏
آنقدر عصبی شد که رنگش به سیاهی زد. نگران حالش شدم.
گفتم:
-مگه من چی گفتم که اینگونه عصبی شدید؟
باهمان عصبانیت داد زد:
-کی گفته من عصبانی هستم؟
خندهام بیشتر شد.
گفتم: -چرا شلوغش میکنید.
من فقط یک انتقادساده از شما کردم.
و او همچنان با دادوفریاد جملاتی که اصلا هیچ ربطی به بحثمان نداشت، سرمیداد.
در گوشش گفتم:
تورو به هرکی میپرستی قسم، وقتی بالای منبر هستی و برای جوانها سخنرانی میکنی، اینجوری حرف بزن تا بفهمند چقدر عصبی هستی که بایک انتقاد، داری از عصبانیت میترکی🙄😒
من رفتم،ولی اوهمچنان دادوهوار میکرد تامردم بیشتردورش جمع شوند.
📌«حمید داودآبادی»