*پابرهنه میروم سمتی که بغضم بشکند...* *بغضی که رقیه در فراق پدر با هر بار نشان دادنش صورت کبود نصیبش میشد...* *اما من... من در نبود پسر حسَین و با خواسته آمدنش در این راه* *زیر لب زمزمه میکنم که بیا مرهم زخم های عمه جانت!!* *خوب گوش کن!* *صدای قدم‌ها را؛* *صدای سایش کفش‌ها بر سینه جاده‌ها کسی می‌گوید بیا!* *اربعین یک دلیل داشته باشد آن فقط آمدن توست...* *و پیاده آمدن من به سمت حسین هم تمام فلسفه اش زمزمه های زیر لب برای آمدنت است...* *قدم‌هایم را، تا کربلا* *نذر آمدنت می‌کنم…* *جاده یکصدا دعای فرج شده است.......* *بحرمة الحسین اللهم عجل لولیک الفرج* ▪️ *تواین مسیر دعا برای فرج رو فراموش نکنی دوست من*