🎤 | خبرنگار اعزامی نو+جوان! 📱 ماموریتی برای قدرت گرفتن رسانه اربعین 🤝 از شما خواسته بودیم، روایت‌گر حماسه بزرگ اربعین بشوید. بهترین و قشنگ‌ترین اتفاقاتی که در مسیر پیاده‌روی اربعین دیده‌اید یا از دیگران شنیده‌اید را برای ما گزارش کنید. 💌 جانم فدای رهبرم : در راه نجف به کربلا بودند؛ مادربزرگم پاهایش حسابی درد گرفته بود به اولین موکبی که رسیدند مادربزرگم نشست تا کمی پاهایش آرام شود. یکی از زائران که تقریباً همسن مادربزرگ من بود یک ماساژور داشت، وقتی دید مادربزرگم پاهایش درد می‌کند ماساژور را به مادربزرگم هدیه داد. 💌 زهرا میرزایی: خستگی راه و گرمای هوا امانم را بریده بود با دهانی تشنه قدم برمی‌داشتم تشنگی مرا به یاد داستان کربلا انداخت. زمانی که اصحاب و خاندان امام حسین علیه السلام از کوچک و بزرگ در آن صحرا گرم کربلا تشنه لب بودند با صدای پسر بچه‌ای به خودم آمدم پسر بچه ۶ ساله که با یک پارچ آب در موکبش به زائران آقا خدمت می‌کرد. موکب کوچکش با جعبه‌های پلاستیکی میوه ساخته شده بودند. و زائران ایرانی و عراقی را سیراب می‌کرد با خوشحالی به سمت موکبش رفتم و لیوان آب را از دستش گرفتم و نوشیدم. 💌 Setayesh_H_N : پارسال در ماه محرم در برنامه مهلا یک نویسنده مهمانشان بود اسم نویسنده یادم نیست اما خوب یادمه که می‌گفت در مسیر رفتن به کربلا، رسیدم به یک موکب غذا گرفتم و لب جدول نشستم یه مرد چهارشونه قوی هیکل که ظاهر خوبی نداشت اومد بالای سرم ایستاد، جا به جا شدم باز اومد بالای سرم! غذامو که خوردم رفتم ازشون تشکر کنم، گفتم آقا همه چیزتون عالی بود غذا شیک و خوب و ... بود اما این مرده ... ؟ اونو صاحب موکب گفت کاریش نداشته باش اون هیچی نداره نذر کرده بیاد اینجا سایه‌ زائران بشه در زیر آفتاب ...! 💌 فاطمه نادری فرد: روی کوله اش نوشته بود: به نیابت از کسانی آمده ام که پشت پیراهنانشان نوشته‌اند "مسافرکربلا" ولی هیچ‌وقت آن را ندیدند. 😍 تصاویری که می‌بینید منتخبی از کارهایی است که دوستانتان در نو+جوان به اشتراک گذاشته‌اند. 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_Khamenei