🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 😈 دام شیطانی 😈 #قسمت_بیستم 🎬 از همون اول واقعه که آتیش تو چشمهای سلمانی دیدم تا آخرش
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 😈 دام شیطانی 😈 🎬 نزدیک اربعین بود, درونم ولوله‌ای برپااست. یک نیرویی به من میگفت به زیارت بروم و مطمئن بودم این نیرو, از سمت شیاطین و اجنه نیست چون, یکی از اعتقادات عرفان‌های کاذب این است که زیارت رفتن یک امر ناپسند و مطرود می باشد. برای بابا نوشتم, دلم هوای حرم کرده..بابا صورتم را بوسید اشک در چشماش حلقه زدو گفت: اگر آقا سعادت حضور بدهند من چکاره ام... و از خانه بیرون رفت. بابا دیرکرده بود ,من و مامان نگران شده بودیم, حتی گوشیش هم نبرده بود.i مدام ذکر میگفتم که طوریش نشده باشه, از پنجره بیرون را نگاه کردم اون شیطان خبیث هنوز همونجا خیره به من بود اما چیز جالبی که شاهدش بودم اینه که هر روز کوچک و کوچک تر میشد ,وانگار میفهمید من ازش نمیترسم, برخی اوقات که نماز میخوندم صداش را میشنیدم که فحشهای رکیکی میده. شب شد و بالاخره بابا خسته و کوفته از راه رسید وگفت: بیایین اینجا کارتون دارم, از صبح تاحالا صدتا دفترکاروان زیارتی راسرزدم, بالاخره اسممون را جز یکی از کاروانها نوشتم. برین آماده بشین دو روز دیگه به سمت نجف پرواز داریم😭 بابا گفت, از همون روز عاشورا که این اتفاق افتاد نیت کردم برای شفای هما بریم کربلا و پیگیر کارها بودم تااینکه امروز با چیزی که هما برام نوشت ,فهمیدم الان وقتشه.. باورم نمیشد,من......حرم ارباب....اربعین..... در آغوش مادرم بی صدا گریه کردم وبه اینهمه مهربانی ارباب افتخار....😭 ...💦⛈💦 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─