🔸️محبت شهید به خواهران
💠خاطره خانم فاطمهنورا رضوی
چند روزی بود که چندتا از کارتهایی که تصویر شهید عباس دانشگر رو داشت به دوستام هدیه میدادم و دلی پخش میکردم، حالا چه در مسیر رفت و آمد به محل تحصیل، چه جاهای دیگه.
میگفتم هرکسی باید یه عکس از عباس دانشگر تو زندگیش داشته باشه !
یه مدت خیلی مشکلات عجیبی تو زندگیم اتفاق افتاد که واقعا ناراحت کننده بود و باعث شده بود از لحاظ روحی خیلی بههم بریزم و روحیهی خوبی نداشته باشم. توی همون روزها یکی از آشناها به من گفت میخوای بری کربلا؟!
خیلی خوشحال شدم و واقعا نیاز به زیارت داشتم.
گفت به عنوان کمکآشپز برم. من هم همهی کارهامو انجام داده بودم و قرار بود فردا صبح حرکت کنیم که خبر دادن آشپز کاروان مریض شده و به جای کمک آشپز نیاز به آشپز دارن و کار خیلی زیاده و ... خلاصه کنسل شد.
خیلی دلم شکسته بود و ناامید شدم.
تو خلوت خودم خیلی گریه میکردم.
نگاهم به عکس شهید عباس که کنار کتابهام گذاشته بودم افتاد با گریه خطاب به شهید گفتم حتی شماهم هوامو نداری دیگه داداش عباس..!
مامانم وقتی تو این وضعیت منو دید
پول سفر رو جور کرد و منرو راهی مشهد کرد.
توی راه متوجه شدم همهی کارتهای بانکیمو جا گذاشتم و با خودم نیاوردم...
توی مسیر که بودم یکی از آشناها که ساکن مشهد بودن و آخرین بار حدود یکسال قبل باهم صحبت کرده بودیم به طور اتفاقی پیامی فرستاد که آخر پیامش نوشته بود: «اومدی مشهد بگو!» پرسیدم مگه شما میدونستی من تو راه مشهدم؟ گفت نه!
براش توضیح دادم که توی راه مشهد هستم و کارتهام رو هم جا گذاشتم.
وقتی رسیدم مشهد توی حرم امام رضا(علیهالسلام) دیدمش. یه کیف کارت به من داد که داخلش یه فیش غذای مهمانسرای حرم بود، یه کارت تردد عمومی(منکارت)، یه کارت عابربانک و کنار اینها چیزی بود که با دیدنش جا خوردم. یه کارت ویزیت عکس شهید عباس دانشگر، دقیقا مثل همون کارتهای عکس شهید عباس که به دوستام هدیه میدادم داخل جاکارتی بود.
این خیلی برای من نشونه خاصی بود و واقعا اون لحظه به طور واضح نقش شهید رو تو زندگیم درک کردم..
#متن_ارسالی
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯